۰۸ دی ۹۵ ، ۱۷:۱۱
خاطره از شهید ابراهیم هادی
✴️💠 خاطرات شهید هادی 💠✴️
🔹 دختران عاشق ابراهیم 🔹
باشـگاه کشـتی بودیم💪 که یکی از بچـه ها به ابــراهیم گفـت:
ابرام جـون! تیـپ و هیکلـت خیلی جالـب شـــده.😉 توی راه که می اومـدی دوتا دختـر پشـت سرت بـودن و مرتـب از تو حـرف میـزدند.😏
بعد ادامه داد : شلــوار و پیرهن شیـک که پوشـیدی، ساک ورزشی هم که دسـت گرفتی ، کاملاً معلومه ورزشکاری!😄
ابراهیم خیلی ناراحت شد.😔 رفت توی فکر.🤔🤔
جلسـه بعد که ابراهـیم را دیـدم خـنده ام گرفت؛😂
پیراهن بلنــد پوشیده بود و شلوار گشـاد!😑😕
به جای سـاک ورزشی هم کیسـه پلاسـتیکی دست گـرفته بـود.🤔😳
تیپش به هر آدمی می خورد غیر از کـشتی گیر.🤔
بچه ها میگفتــند: تو دیگه چه جـور آدمی هسـتی!😕
ما باشگـاه میایم تا هیکـل ورزشـکاری پیدا کنـیم. بعد هم لباس تنـگ بپوشـیم.😳 اما تو....
ابراهیم به بچه ها توصیه می کرد:
ورزش اگه برای خدا باشه☝️، عبادته؛ به هر نیت دیگه ای باشه ، فقط ضرره.😞
🔸 شهید ابراهیم هادی
📚منبع : کتــاب سـلام بر ابراهیـم – ص 41
🍃برگرفته از انجمن بزرگ قرآنی طه
#خاطره
#شهید_ابراهیم_هادی
#ویژه_
۹۵/۱۰/۰۸